کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : علیرضا خاکساری     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن     قالب شعر : ترکیب بند    

با اشک شوق جاری از چشمِ ترِ سلطان            دارد خبرها می‌رسد از محضر سلطان

در جمع خـوبانش دوباره دعـوتـم کرده            با مهـربـانی چـشـم ذره‌پـرور سـلـطـان


آباء و اجـدادش تـمـامی سرورم هستـند            آبـاء و اجـدادم تـمـامی نـوکـر سـلـطـان

از سـائـلان آبـروداری کـه مـحـتـاج‌انـد            امشب دوباره پُر شده دور و بر سلطان

قـطعاً از اینجا دست‌ خـالی برنمی‌گردم            با سـفـره‌ای که پهن کرده مـادر سلطان

از یاد زهـرا پُـر شده سرتـاسر حـجـره            با عطر و بوی بی نظـیر کـوثـر سلطان

نـذر قـدم‌هـای عـزیـزش هــدیــه آوردم            ای خـواهران من فـدای خـواهر سلطان

نامش اگر چه ظاهراً معصومه است اما            "معصومه" نه، بلکه بگو "تاجِ سرِ سلطان"

مـهـمـان امـشـب انـبـیـا و اولـیـا هـستند

چـشم انتـظار دیدن أُخـت الرضا هستند

نــور دل پـیـغــمـبــر و جـان امــام آمـد            از نـسـل زهـرا دخـتـری والا مـقـام آمد

اولاد ایـن خـانـه هــمـه آوازه‌ای دارنـد            مـولـودی از نـسـل کـریـمانِ به نـام آمد

روی زمین آئـیـنۀ زهـرای مرضیه‌ست            از آسـمـان‌هـا مـظـهـر حُـسـن تـمام آمد

حـیِّ تـعـالی زیـنـبـی دیگـر عـطا کـرده            پـس عـمــۀ خـوب امــامـان هـمـام آمـد

گفتند دختر رحمت است و ما همه دیدیم            ابـر کـرامـت، مـنـشـأ فـیـض مـدام آمـد

شیـریـنی شهد روایت را چـشـیدم چون            عـطر مـدیـنه از حـریـمش بر مشام آمد

گـرم طـوافش بـهـجت و گـلـپـایگـانی‌ها            پـس کـعـبـۀ سـیّــار آیــاتِ عـظـام آمــد

هرچه بگـویم از وجـودش باز کم گـفتم            بـانـوی با مهـر و محـبت، با مـرام آمـد

شاعـر شدم در خـلوت کـنج شـبـستانش

من را خـجـالت می‌دهد لطف فـراوانش

چون او ندارد دختری تکتم؛ به این خوبی            بر زخم‌های کهنه‌اش مرهم به این خوبی

با خـنـده‌ای که می‌زنـد دردی نـمی‌مـاند            از جان مادر می‌زداید غم به این خوبی

جز دخـترش اسرار را با کس نمی‌گوید            وقتی خدایش می‌دهد محرم به این خوبی

شاه خراسان بعد از این دیگر چه کم دارد            وقتی که دارد مونس و همدم به این خوبی

"ای جان و جانان رضا، جانم به قربانت"            در این همه دیوان ندیدم دم به این خوبی

با لطف او بوده‌ست اگر که زندگی کردم            در سـایـۀ امـنـیت پـرچـم به این خـوبی

دور از پلیدی‌ها فقط نه، جمع خوبی‌هاست            بانو نـدیـدند اهل این عالم به این خوبی

نجـمه به عُمر خود ندیده بهتر از او را

زیـبـاتر و والاتـر و زهـراتـر از او را

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد علی مجاهدی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگر درمان‌ درد خویش‌ می‌خواهی‌ بیا اینجا            دوا اینجا، شفا اینجا، طبیب‌ دردها اینجا

شکسته‌بالی ما می‌دهد بال و پری‌ ما را            اگر از صدق‌ دل‌ آریم‌ روی‌ الـتجا اینجا


طلب‌ کن‌ با زبان‌ بی‌زبانی‌ هرچه‌ می‌خواهی‌            که‌ سر داده‌ست گلبانگ‌ اجابت‌ را خدا اینجا

به‌ گوش‌ جان‌ توان‌ بشنید لبّیک‌ خداوندی‌            نکرده‌ با لب‌ خود آشنا حـرف دعا اینجا

هزاران‌ کاروان‌ دل‌ در اینجا می‌کند منزل‌            اگر اهل‌ دلی‌ ای‌ دل‌، بیا اینجا، بیا اینجا

دل‌ دیوانۀ‌ من‌ همچو او گم‌‌ کرده‌ای‌ دارد            ز هر دردآشـنا گـیرد، سراغ‌ آشـنا اینجا

صدای‌ پای‌ او در خاطر من‌ نقش‌ می‌بندد            مگر می‌آید آن‌ آرام‌‌جان‌ها از وفا اینجا؟

مشو از حرمت این بارگه غافل که مهدی را            زیارت کرده‌اند اهل بصیرت بارها اینجا

حریمش را اگر دارالشفا خوانند، جا دارد            که می‌بخشد خدا هر دردمندی را شفا اینجا

علاج درد بی‌درمان کند لطف عـمیم او            نباید بر زبان آورد حرفی از دوا اینجا!

حدیث‌ عشق‌ با «پروانه‌» می‌گویی،‌ نمی‌دانی‌            که‌ می‌سوزد به‌سان‌ شمع،‌ از سر تا به پا اینجا

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید روح الله مؤید نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قصیده

چنان پوشیده در نورست آن تندیس زیبایی           که باشد یک‌به‌یک شایستۀ القاب زهرایی

به دنیایش رضا سوگند، از بس محوِ حق بوده           جـدا گـردیـده از آمـال او امـیال دنـیـایی


سواد معجرش آموخت بر شب پرده‌داری را           غبار مرکـبـش شد تـوتـیای چشم بیـنایی

نخوانده نامه را پاسخ بگوید دختر موسی           به حیرت مانده ابناء بشر از این توانایی

چو بیند حضرت کاظم جواب نامه را گوید:           پدر قربان او گردد از این اِشراف و دانایی

بپرس از حضرت موسی بن جعفر این کرامت را           مگر علم لـدنّی گـفته او را جای لالایی؟

شفاعت می‌کند از شیعیان در عرصۀ محشر           تصور کن چقدر آن‌روز می‌گردد تماشایی

دمی که دید در غربت گرفتارست مولایش           عَلَم بر دوش شد در یاریِ مولا به تنهایی

کـنـیـز شـوکـت شاهـانـۀ او مـادر گـیـتی           غــلام هــمــت مــردانـۀ او بــود آقـایـی

مسیر راه از فیض شما شد جادۀ رحمت           به هر جایی که رفتی سبز شد باغ شکیبایی

حضور با شکوهت آبروی اهل ایران شد           حیا و غیرت ما ثبت شد در چرخ مینایی

قسم بر زینب کبری که در این کشور مولا           ز فرزندان زهرا می‌شود با گل پذیرایی

تویی آن زن که بعد از حضرت صدیقه و زینب           خدا شایـسته‌اش دیده برای حکـم‌فـرمایی

غبار قبرت از علم لَـدُن پُـر بوده تا رفته           فقاهت از سر کویت به سر حد شکوفایی

به دریای علومت دیده‌ام جمع فـقیهان را           چنان غواص‌ها در حال اقیانوس‌ پیـمایی

بزرگانی چنان بهجت اگر صاحب‌ْنفس بودند           ز انفاس شما آموخـتـند اعجـاز عـیسایی

به پیشت مجتهد با علم، و عارف با عمل آید           حساب عاشقان پاک‌ست از این وسواس مبنایی

دلم با آرزوی "اشفـعی لی" می‌شود آرام           که من را جز تولا و تبری نیست دارایی

گنه کارم من و ای عصمتِ حق، پرده‌پوشی کن           پـناه آورده‌ام در سایه‌ات از بیم رسـوایی

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی جهاندار نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هر صبح‌دم صبا متوسّل به عـصمتـش            شاید شود زیـارت معـصومه قـسمتـش

هرروز، آفتاب خراسان به سمت اوست            دیدار آشناست، می‌ارزد به زحـمتـش!


در آیـه‌هـای سـورۀ نـورسـت مُـسـتـتـر            هـمـپــایــۀ مــودّت قــربـی مـحـبّـتــش

با بـوسه بر ضـریح تو اثـبـات می‌شود            مـلّاتـریـنِ مـجـتـهـدیـن، مـرجـعـیّـتـش

از جـمـکـران بـسوی تو آمد کـبوتـری            تـکـمـیل درس مـعـرفـت مـهـدویّـتـش!

آرام مـی‌کــنـد طـپــش رسـتــخـیــز را            فـردا اگـر بـه لـرزه درآیـد شـفـاعـتـش

جارو به دست، خادمی آمد به خنده گفت:            بـال فـرشـتـه راه نــدارد بـه سـاحـتـش

از خود گـذشت تا به مقـام رضا رسید            بالاتـرین مـراتب عـشق‌ست هجـرتـش

آن کاشی شکـستـۀ صحـنم که دلخـوشم            او را ندیده است کسی، تا مرمّـتش...!

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

هرکس گـدایی می‌کـند بر ساحـت زهرا            بــایـد بـیـایـد قـم بـیـایـد خـدمـت زهــرا

معصومه یعنی نور، یعنی عصمت زهرا            پیداست در صحن و سرایش جنّت زهرا


مانند زهـرا روشـنای خانه این بانوست

راضیّـه و انـسـیّه و حـنّـانه این بانوست

کـوثر شده زهرا اطهر می‌شود بی‌شک            انسـیّة الحـورای دیگـر می‌شود بی‌شک

معراج را معنا و مظهر می‌شود بی‌شک            بند دلِ موسی‌بن جعـفر می‌شود بی‌شک

بابا اگـر این است دخـتـر بـاید این باشد

چون فاطمه حق است اُمّ المؤمنـین باشد

وا می‌شود سجـاده‌اش، وا می‌شود درها            درهـای الـطـاف خـداونـدی به نوکـرها

از نـسل اسـماعـیـل‌ها تا نـسل هـاجَـرها            در محضرش از فضّه‌ها هستند و قنبرها

در کهکشانش شاعران منظومه می‌گویند

معصوم‌ها یا حضرت معصومه می‌گویند

دست کریمه برکتش مثل کـریمان است            قم ظاهراً خشک است، در باطن گلستان است

باران نمی‌خواهد همیشه نورباران است            هر زائـرِ قـم زائـرِ شـاه خـراسان است

محـتـاجـم و دورِ کـس دیگـر نمی‌گـردم

از محضر او دست خـالی بر نمی‌گردم

کـعـبـه تـمـام عـزّت خـود را به او داده            جـنّـت بـه دسـت خـادمـان او سـبـو داده

زهـرا به یُـمـن او به من هـم آبـرو داده            کـن درد دل با او که وقت گـفـتگـو داده

بیخـود نـمی‌آیند مـردم سر به زیر اینجا

پس تو بـیا و کـربـلایت را بـگـیر اینجا

چون فاطمه نور است و شرحی در بیانش نیست            چون زینب است و جز رضا وِرد زبانش نیست

گرچه شکسته، حرفی از قدّ کمانش نیست            بر آسـمـان نـیـزه مـاه کـاروانش نـیست

بی‌کس نشد یک لحظه هم در این مسیر اصلاً

بـیـمـار شد اما نـشد اینجـا اسـیـر اصلاً

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

دیده شد امشب قمر در محضر شمس الشموس           از ستاره پُر شده دور و بر شمس الشموس

از مـدیـنه نـور می‌تـابد به سمت آسمان           اول ذالـقـعـده آمـد دلـبر شمس الشموس


هشت جنت وام‌دار حضرت معصومه است           زینت عرش خدا شد کوثر شمس الشموس

جـبـرئـیل آمد برای آنکه حـکـاکـی کـند           ذکر یا معصومه بر انگشتر شمس الشموس

از کریمه جز رضا جانش نمی‌خواهد دلم           حرف دل را می‌زنم با خواهر شمس الشموس

: امتیاز
نقد و بررسی

تعیین روز اول ذیقعقده به عنوان سالروز ولادت حضرت معصومه در منابع معتبر و متقدم تاریخی نیامده است و تنها در کتب قرن چهاردهم به بعد ذکر شده است که بعضاً مورد انتقاد بعضی از علما و تاریخ پژوهان نیز قرار گرفته است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

از مـدیـنه نـور می‌تـابد به سمت آسمان           اول ذالـقـعـده آمـد دلـبر شمس الشموس

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

طی شد شب هجران و مبارک سحر آمد            مژده بده ای دل که صبا خوش خبر آمد

در گـلـشـن دین بـاز گـل یاس در آمد            بـانـوی قـم آمـد، غـم عـالم به سر آمد


درد هـمگـان بـاز نگـفـته شده درمـان

آمد به جهان، جانِ علی جانِ خراسان

یک بار دگر سـوره کـوثـر شده معـنا            فـریـاد رس هر لـبِ تـشـنـه شده دریـا

ای حـیـدریون فاطمه برگـشت به دنیا            تا کـور شـود هر که بُـوَد دشمن مولا

ای مردم عالم پس ازین عرش نشینید

از فـاطـمه هر چیز شـنـیـدید، بـبـینـید

مــائــیـم هـمـه مـلـت ایـرانِ کــریـمـه            هـستـیم کـنـیـزان و غـلامـان کـریـمه

در سـفـرۀ مـا هـست فـقـط نان کریمه            مـوریـم ولـی مـور سـلـیـمـان کـریمه

هر قدر جهان رنگ عوض کرد به کَرّات

جز لـطـف نـدیـدیـم ازین عمه سادات

او کیست که صاحب نفـسانـند گدایش            او کیست که معصوم کُنَد جان به فدایش

والله فـقـط کـار ائــمـه اسـت ثـنــایـش            جـمعِ حـرم آل کـسا صحن و سرایش

چون کعبه بُوَد عزت این روضۀ رضوان

این فخر بهشت است که قم گشته درِ آن

ای فـاطـمـۀ فـاطـمه ای بـانـوی جنت            دلـبـسـتۀ دارالـکـرمـت اهـل کـرامـت

دارنـد بـزرگـان ز تو امّـیـد شـفـاعـت            ای مفـتخـر از پـیـرغـلامیِ تو بهجت

قم مرد خدا دیده چه بسیار، چه بسیار

شیعه چقَدَر هست به این شهر بدهکار

بر سینه که مثل تو زده سنگ رضا را            آوازۀ عـشـق تـو گـرفـتـه هـمـه‌جـا را

کوتاهی عـمرِ تو بر افـراشت وفـا را            رفـتـی تو رهِ زیـنـبِ شـاهِ شــهــدا را

مـانـنـد عــقـیـلـه تـو وفــادار تــریـنـی

بر یـوسـف مشـهـد تو خـریدارتـرینی

من گـر چه بَـدَم سـائـل درگـاه شـمـایم            گردیده قم و مشهدتان سعی و صفـایم

بی‌نـا و نـوایـم کـه تـویـی نـا و نـوایـم            من بـنـدۀ سـلـطـان مـعـین الضـعـفـایم

بانـو چـو گـذشـته بده رنگی به حـنایم

بـیـچـاره شـدم، دیـر شـده کـربـبـلایـم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بی‌نـان و نـوایـم نه تویی نان و نـوایم            من بـنـدۀ سـلـطـان مـعـین الضـعـفـایم

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : ترکیب بند

ای جـمالت بـهـار، معـصومـه            کـرمت مـانـدگـار، مـعـصومه

یـــادگــار امــام هـــفــتــم مــا            ای رضا را قـرار، معـصومه


صـلـوات خـدا بـه روح شـمــا            بی‌حـد و بی‌شـمار، معـصومه

نــذر ایـل و تــبــار تــو جــانِ            هر چه ایل و تبار، معـصومه

ابر رحمت همان دو دست شماست            من کـویـرم بـبـار، مـعـصومه

خواهری مثل زینب و تو ندید            دیــدۀ روزگـار، مـعــصـومـه

تـا گـدای کـریـمـه هـسـتـم من

هـمـۀ عـمـر بـیـمـه هـستم من

قـلـب عـالـم پُر از تـلاطـم شد            لـب دنــیــا پُـر از تـبــسّـم شـد

عشق موسی‌بن جعفر است اینکه            نـور چـشــم امـام هـشـتـم شـد

قـلـب مـا رفت تا درون حـرم            بـین امـواج جـمـعـیـت گـم شد

بـاب‌هـای حـریـم او یـک یک            بـاب حـاجـات کـل مـردم شـد

قـبـلـۀ دل هـمـیـشه مشهـد بود            قـبـله چـرخـید و قبله‌ها قم شد

در جـوارش کـسـی نـشـد آقــا            غیر از آنکـه گـدای خـانـم شد

حـق او کـن ادا تو با صلـوات

یک نه صد نه هزار تا صلوات

مــاه زیـبــا و انــورش دادنــد            هر چه از خوب، بهترش دادند

پسری خوب داشت مثل رضا            مثل معـصـومه دخترش دادند

یـاد زهـرا دوبـاره غوغا کرد            تا به موسی بن جعفرش دادند

شـــد تــداعــی ولادت زیـنـب            تـا بـه دسـت بــرادرش داد نـد

هر که آمـد ولادتـش بـه حـرم            از حـرم تـا حـرم پـرش دادند

یِــکُــم مــاه تــا بــه یــازدهــم            یک دهه مِی ز کـوثرش دادند

هر که دربند بانوی دو سراست

دوستدارش خود امام رضاست

نور عشق است نور ایمان است            قدر و شأنش هنوز پنهان است

از حـرم تـا حـرم در این ایـام            غرق نور است ریسه‌بندان است

مشهد و قم دو بال کشور ماست            عالم از این دو بال حیران است

چشم سلطان همیشه سمت قم و            چشم بی‌بی سوی خراسان است

تا قیامت به عـصمـتش سوگند            بـانـوی یـکّـه‌تـاز ایران اسـت

این هم از دولت کریمۀ اوست            قندِ چایِ بـهـشت سوهان است

پیـش خـالـق چه حرمتی دارد

به کـرامت چه شـهـرتـی دارد

ساقی امشب چه ناب پُر کرده            کاسه را بی‌حـسـاب پُـر کـرده

به شـراب طـهـور مـهـمـانـیـم            جـانـمـان را شـراب پـر کرده

حرمش را ز نورِ مِهرِ رخـش            روز و شب آفـتـاب پـر کـرده

چه همه با صفـاست، خادم او            حـوض‌هـا را ز آب پُـر کـرده

حـرمـش را به یـمن مـیـلادش            بوی عـطـر و گـلاب پُر کرده

خوش به حال کسی که جمع کند            حـرمـش را ثــواب پُـر کـرده

اهل‌بـیـت‌انـد هـمچـو منـظومه

مـاهِ مـنـظومـه است معصومه

مرتضی رنگ و فاطمه سیماست            قطره‌ای از کرامتش دریـاست

شـهـر قـم، حـوزه‌هـای علـمیه            با تـمسک به نـام او بـرپـاست

هر رواقش بهشت موعود است            این حرم نیست جنت الاعلاست

ایـن حـرم تـا خـدا خـدا بـاشـد            در زمین پایگاه عرش خداست

زائـر قــبــر او بـه شـهــر قـم            زائر قبر حـضرت زهـراست

عـمـه مـعـصـومـۀ امـام زمان            عمۀ هر چه شیعه در دنیاست

می‌رسد این پـیـام از هـر سـو

الـــســلام عـلـیـکِ یــا بــانــو

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب خداوند مبین دارد بر این عالم نظر           در آسمان دین حق نور خدا شد جلوه‌گر
در بوستان احـمـدی نخـل ولا داده ثـمر          
نجمه عروس فاطمه دارد در آغوشش قمر


بیت امام هفتمین گردیده چون وادی طور
معصومه آمد در جهان عالم شده غرق سرور

ای عـاشقـان ای عاشقان ماه مـنور آمده           بر عرشیان و فرشیان لطف مکرر آمده
آئـیـنـۀ زیـنب گـل زهـرای
اطـهـر آمـده           هستی نجمه دختر موسی بن جعفر آمده
این گلبن عترت بود از نسل ختم المرسلین
در خوی و خصلت فاطمه نجل امیرالمومنین

امشب تمام عالم هستی شده غرق سرور           بنگر جهان آذین شده با تاج گل قندیل نور
امشب قلوب شیعیان لبریز از شادی و شور           از بهر تبریک آمده روی زمین غلمان و حور
از بهر هفتم نور حق هدیه ز سرمد آمده
هـمـنـام زهـرا پـارۀ قـلـب
مـحـمـد آمـده

امشب مهی از دامن نجمه هویدا می‌شود           زیبا گلی از گلشن طاها شکوفا می‌شود
نور خدایی جلوه‌گر در شهر طاها می‌شود           درهای رحمت بر روی خلق خدا وا می‌شود
از لطف خاص کبریا در این جهان با عزّ و جاه
بدرالدجی، اخت‌الرضا معصومه می‌آید ز راه

این ماه رخشنده بود نـور خدای لایـزال           مرآت زهرای بتول درعصمت وخوی و خصال
نجل علی مرتضی اسطوره در علم و کمال           چون جد و آباءش بود با عزت و جاه و جلال
در پاکی و زهد و عفاف چون مریم عذرا بود
در صبر و ایثار و وفا آئـیـنۀ زهرا بود

درگاه او در شهر قم بر شیعیان دارالشفاست           دارالشفای عالمی خاک در اخت الرضاست
صحن و سرای آن حرم همچون حریم کبریاست           حُب و ولا و مهر او نور دل اهل ولاست
نـور جـلال کـبریا در آن حرم پیـداستی
مشکل گشای شیعیان دردانۀ
زهـراستی

از لطف حق وا می‌شود یک در ز قم سوی بهشت           پُر گشته آن صحن و سرا از عطر دلجوی بهشت
از آن حریم باصفا بر جان وزد بوی بهشت           بر زائر او آن حرم باشد چنان کوی بهشت
از لطف حق هر زائر، او زائر زهرا شود
هر مشکل پیچیده‌ای با دست این گل وا شود

معصومۀ اخت‌الرضا امشب منم مهمان تو           ایـام میـلاد شما بنـشـسـته‌ام بر خوان تو
بار دگر گـردیـده‌ام شرمـنـدۀ احـسان تو          
ای منشاء جود و سخا دست من و دامان تو
روح کرامت از کرم بر سائلت دادی پناه
بر این گدای روسیه از مرحمت بنما نگاه

از کودکی معصومه جان بر درگهت هستم گدا           من با ولا و مهـر تو گـردیده‌ام اهـل ولا
تا زنده‌ام با یاد تو دارم به لب شور و نوا           ای هستی آل عبا من نوکرت هستم(رضا)
بر من ز لطف ومرحمت بنما دعا معصومه جان
کن دستگیری از وفا روز جزا معصومه جان

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

عاشـقی، نقـطۀ پایانی درمـاندگی است            عاطفه، مـزّۀ شیـرینیِ سرزندگی است

عشق، در مکتبِ توحیدی ما، بندگی است            فِیضِ دارندگی اصلاً به برازندگی است


"اشک" دارایی ما بوده که سرچشمه شدیم

از طفـولـیّـتـمـان خـادم معصومه شدیم

آفـتابی‌ست که در ظلمت شب گُم نشود            رودِ نـوری‌ست که درگیر تلاطم نشود

باغِ سبزی‌ست که در ذهن تجسّم نشود            هـیـچ جـایـی حـرم فـاطـمـۀ قـم نـشـود

"السّلام ای حـرمت شرح پریشانی ما"

الـسـلام ای نـفـسِ شـاه خـراسـانـی مـا

چهـرۀ زشت زمـین با قـدمـت زیبا شد            جسم بی‌جـان تـمامیِّ جـهـان احـیـا شد

سنـد فـخـر عـجـم تـا به ابـد امـضا شد            تـربت شـهـر تو تـسبـیح بـهـشتی‌ها شد

آن زمینی که شده خانۀ جبریل"قُم" است

شوره‌زاری که به دریا شده تبدیل"قُم" است

گـنـبد زرد تو خورشید فـلک‌گـسترمان            آســـمــانِ حــرم‌ت آرزوی آخـــرمــان

کاش دستی بکشی بر روی بال و پرمان            سـایـۀ مـادری‌ات کـم نـشود از سرمان

دومـیـن شـافـعـۀ مـحـشر مـا هستی تو

مثـل زهـرا بـخـدا مـادر مـا هـستی تو

آه ای شــادیِ در حــالِ عــبــور بــابــا            خـنــده‌ات مـایـۀ لـبـخـنـدِ ســرور بـابـا

بــــانــیِ دردِ دل وادی طـــور بـــابـــا            به خـداونـد تـویی سـنـگ صـبـور بـابا

"به فداکِ" مگر از آن لبِ تر می‌اُفـتاد

هر زمـان نامـۀ تو دست پـدر می‌افـتاد

انـبـیا شـیـفـتـۀ مـبحـث خـاصَ‌‌ت، بـانو            جان ‌فـدایِ دلِ تـوحـیـد شـنـاس‌‌ت بـانو

می‌شود با چه کسی کرد قـیاس‌ت بانو!            هـاجر و آسـیـه شـاگـرد کـلاس‌ت بانـو

نمی از قطرۀ علم تو خودش یک دریاست

حوزۀ عـلمیه از برکت تو پـابـرجاست

جای‌جای حرم‌ت جنّت رضوانی‌هاست            گوشۀ صحن تو خلـوتگهِ بارانی‌هاست

عبد کـوی تو شدن اوج مسلمانی‌هاست            دامنت منـشاء رزق همه ایـرانی‌هاست

تشنگان را به لب جوی طهورا بفرست

"چادرت را بتکان روزی ما را بِفِرست"

بَرَکـات تو به جـانِ عَـجَـمت می‌چَـسبد            ای کریمه، چقدر اشک غمت می‌چسبد

گریه کردن سر خوانِ کرمت می‌چسبد            "یا رضا"داد زدن، در حَرَمَت می‌چسبد

زائرت از همه دلگیر شده، رحمی کن

بخدا مـشهـد من دیـر شده، رحـمی کن

کاش در حـین قـنوت سحـرت یاد شوم            مـن آلــودۀ دلــبـاخــتـه هـم شــاد شـوم

چه هراسی است، اگر طعمۀ صیّاد شوم            مـطـمـئـنَّـم که به دسـتان تو آزاد شـوم

چون برادر، به تو هم آمده خوش‌خو باشی

به گـمانم که تو هم ضامـن آهـو باشی!

خاک ایران شـرف عـرش مُعـلّی دارد            چون دو طوبای بهـشـتیِ خـدا را دارد

مشهدش"حیدر" و قم "حضرت زهرا" دارد            رویِ دیــده قـــدمِ آل نــبــی جــا دارد

شُکر، این خاک دلِ پاکِ ولی را نشکست

شهر قُم حُرمَتِ ناموس علی را نشکست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

آن زمینی که شده لانۀ جبریل"قُم" است            شوره‌زاری که به دریا شده تبدیل"قُم" است

بیت زیر سروده شاعر محترم است اما با توجه به اینکه خداوند برای حضرت مریم در قرآن کریم جایگاه خاص در نظر گرفته و دو بار با عبارت اصطفاک حضرت مریم را برتری بخشیده است » يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‌ نِساءِ الْعالَمِينَ‌»  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق بیشتر با آیات قرآن و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

می‌شود با چه کسی کرد قـیاس‌ت بانو!            مـریـم و آسـیـه شـاگـرد کـلاس‌ت بانـو

داستان پناه بردن آهو به امام رضا از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا ترکیبی از این چند روایت باشد البته ابن حماد از شعرای قرن چهارم در یکی از ابیات قصیده اش اشاره به ضمانت امام رضا از آهو کرده است و ابن شهر آشوب نیز این شعر را در کتاب مناقبش نقل کرده است که این نیز سند روایی محسوب نمی شود دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲

چون برادر، به تو هم آمده خوش‌خو باشی            به گـمانم که تو هم ضامـن آهـو باشی!

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خانه‌ای که سایه‌اش موسی‌ابن جعفر می‌شود            خوشبحال آنکه در این خانه دختر می‌شود

از زیارت نامه‌ات پیداست بیش از آن، رضا            از مقـامـاتت بگـوید خـلق کـافر می‌شود


از سـفـارش‌های آقـایـم رضا فـهـمـیده‌ام            خوشبحال هرکه با تو او برادر می‌شود

باورش سخت است اما باورِ ما هست که            زائـرت با زائـرِ زهـرا بـرابـر می‌شـود

می‌شود ام‌ابیها هرکه نامش فاطـمه‌است            دختر این خانه هم یک روز مادر می‌شود

در مـقـام زائـرانت دیـده‌ام ایـن شـأن را            هرکه از قم می‌رود مشهد کبوتر می‌شود

تکّه سنگی بودم و گـفـتـند باید قـم روی            سنگ اگر عاشق شود در صحن مرمر می‌شود

می‌شود مرمر ولی نه، چند وقتی بگذرد            زیر پای زائران یک تکّه گوهر می‌شود

دانش‌آموز آمدند و عـاقـبت مرجع شدند            سنگ هم اینجا بیاید عاقبت زر می‌شود

هر کویری که تو را فهمید می‌گردد بهشت            هر بهشتی که به تو دل داد قمصر می‌شود

گاه در مشهد زمانی قـم زمانی شهر‌ری            خوشبحال ما که با تو عمرِ ما سر می‌شود

: امتیاز

افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا

شاعر : نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : 0

با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند

لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد

    https://eitaa.com/astanevesal

 


: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

چون لحظه‌ای که صیاد در کف گهر بگیرد            ای صبح! شب بر آن است از تو خبر بگیرد

دزدان ز روی دیوار حمله به خانه کردند            می‌خواست هرکس از تو خون جگر بگیرد


زهراست پشت این در یا که عزیز زهرا؟!            بار دگر قرار است خـانـه شـرر بگیرد

من اعـتـقـادم این است تو ناجی خـلیلی            راضی مشو که این بار شعله به در بگیرد

دور سرت بگردم خـیلی تو را کـشـیدند            ای کـاش یک نـفـر بود راه گذر بگیرد

گـفـتند پشت مرکب خیلی تورا دوانـدند            شیعه دگر چه خاکی زین غم به سر بگیرد

با اینهمه مصیبت صدجای شکر باقی‌ست            قـسمت نـشـد دلت را داغـی دگر بگیرد

ناموس تو به خانه در حجـره‌های بسته            کس نیست این زنان را تحت نظر بگیرد

تـرسـیـده‌اند امـشـب این دخـتـرانت امـا            آیا کسی قـرار است درد کـمـر بگـیرد؟

فرق است بین آنکه در خانه گریه کرده            بـا آنـکـه در خـرابـه یـاد پــدر بـگـیـرد

فرق است بین آنکه رفته به مجلس می            با انکه پـشـت پـرده حـسّ خطر بگـیرد

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد حسن جنتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

چون خلیل الله، اما شعله گلزارش نشد            آنکه آتش آمد و حرمت نگه دارش نشد

گنج علمش زیر طوق جهل بیدیننان اسیر            دست ظلمت‌کیشِ دوران، یار افکارش نشد


سرگذشتش را پر از مهر و گذشت آورده‌اند            قدر دانی، پاسخ آن کـوه ایـثـارش نشد

صبح صـادق بود اما تـیره شد ایـام او            سهم ظالم، یاریِ چـشمان بیدارش نشد

گرچه دل خون شد ز دست شعله‌های در امام            شکرحق چون فاطمه درگیر مسمارش نشد

کربلا را در میان خانه و در کوچه دید            پیرمردی که در آن غربت کسی یارش نشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

گرچه دل خون شد ز دست شعله‌های در امام            لااقل چون فاطمه درگیر مسمارش نشد

زبانحال امام جعفر صادق علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود مربوبی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

زخمی که هست بر جگر من، جدید نیست            سوزانـده جانم و به اجل هم امید نیست

آتــش کــشــیــده‌انــد درِ خــانـــۀ مـــرا            این کارها ز دشـمـن حـیدر بعـید نیست


شیـخ الائمه را وسط کـوچـه می‌کـشـند            اینجا کسی به فکر منِ مو سـپـید نیست

گـشـتـه مـدیـنـه کـربـبـلایـی دگـر، ولی            داغـی شـبـیه داغِ حـسـینِ شهـید نیـست

این لـشکـری که از در و دیـوار آمـدند            دلـسـنگ‌تر ز لشکـر پَـستِ یزید نیست

وحـشـت‌زده اگـر شـده‌انـد اهـلِ خـانه‌ام            اما خـبـر ز ضربت دسـتـی پلـید نیست

اصـلاً تـمــام آنـچـه کـه دیــدم، بــرابـرِ            آن صحنه‌ای که عمۀ سادات دید، نیست

 "والشمرُ جالسٌ" به روی سیـنۀ حسین            رحمی به قلب آن که سرش را بُرید نیست

عالم فدای خواهر مظلـومه‌ای که گفت:            گـشـته تن بـرادر من نـاپـدیـد...، نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

اینجا خبر ز خـصـم لـعـینی که بی‌هـوا            معجر ز روی عترت طاها کشید نیست

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد پرچمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

مـقـدسـاتِ خــدا در مــدار تـقـدیـس‌ت            مـلائکـه همه شـاگـردهای تـدریـس‌ت

اسـاس فـقـه تَـشـیّـع رهـین تـأسـیس‌ت            گـرفـتـه‌ایـم مـسـلـمـانـی از احـادیـثـت


نـشـسـته‌ایم همه پای درس دلـبـری‌ات

هـمه فـدای دُرسـتـیِ فـقـهِ جعـفری‌ات

کـسی‌که با تو نبـاشـد، تباه شد دیـنـش            بنـای تـفـرقـه شـد فـرقـۀ دروغـیـنـش

نثار او شده لعـن رسـول و نفـریـنـش            ولی محب تو را حق نموده تحـسینش

خدا کند که چو هارون مکی‌ات باشیم

دوباره زائـر آن قـبـر خـاکی‌ات باشیم

کـلام توست که إحـیـا کُـنـندۀ دین‌ست            پیام توست که اصل جهاد تبـیین‌ ست

قیام توست که بُنـیـان‌کَن شیاطـین‌ست            قوام درس تو روضه‌ست‌، روضه شیرین‌ست

میان محـفـل اُنـسـت حـسـیـنـیـه داری

چه اشـتـیاق عـجـیـبی به مرثیه داری

تو در عمل به عزاداری‌ام جهت دادی            به اشک‌های حسینی تو منـزلت دادی

میان گریه به ما درسِ معـرفـت دادی            تو راهکار شـفـاعت در آخـرت دادی

صدا زدی که برای حسین گریه کـنید

به یاد کـربـبـلای حـسـین گـریه کـنـید

تو درد دیـده‌ای از اِنـفـعـال بـی‌دَردان            تــو داغ دیــده‌ای آقـا مـیـانِ نـامـردان

تو بین آتش و در خوابِ نازْ شاگردان            تو پا بـرهـنه مـیـانِ هـجـوم ولگـردان

دوباره بین مدینه، حرم در آتش سوخت

گرفت خانه‌ات آتش، دلم در آتش سوخت

به غـیرت تو اگر بین خـانه برخورده            گریز روضه‌ات اول به میخِ دَر خورده

به یادِ فاطمه که ضربه بی‌خبر خورده            دلِ شکـستۀ تو بی‌امـان شـرر خـورده

خدانکرده زنی بین خانه‌ات که نسوخت؟

کبوتری وسط آشیانه‌ات که نـسوخت؟

اگرچه ارثِ غریبی به تو مُـدام رسید             گریز روضه‌ات از کوچه‌ها به شام رسید

عـقـیـلـۀ عـلــویــه بـه ازدحـام رسـیـد            به عـمـه‌جانِ شما خـیـلی اتـهـام رسید

کسی که بود دو عـالَـم مُـسَخَّـرِ نـامش

حـرامـزادۀ مــرجــانـه داد دشـنـامـش

عبا نبردی و گـفتی عبا نداشت حسین            رِدا نداری و گـفتی ردا نداشت حسین

به روی پیرُهن از زخم جا نداشت حسین            به زخمِ نیزۀ اخنس، صدا نداشت حسین

به خونِ حنجرش آغشته شد، بمیرم من

عزیز ما "نگران" کشته شد، بمیرم من

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

صداقت گوشه‌ای از بی‌نهایت حُسن رفتارش            هزاران جابر و صدها ابوحمزه بدهکارش

شعاعی از رُخَش تابید و توحید مفضّل شد            کمال شیعه مدیـونِ کـلام پُـر هـوادارش


تقّیه کرد و همچون پیله شد پروانۀ دین را            نمایان گشت بعد از سال‌ها آثار ایثارش

سرِپائیم اگر از لطف قال الصادق اوئیم            که عنوان رئیس مذهبِ شیعه سزاوارش

هزاران لعنت و نفرین به منصور دوانیقی            که آمد با سلاح طعنه و تهمت به پیکارش

خدا لعنت کند هر کس به او بی‌احترامی کرد            امام شیـعه را بردند ابترها به اجـبارش

ربیع بی‌حـیا مهلت نداد عـمامه بگـذارد            عـزادارم عـزادارم عزادارم عـزادارش

مدینه خاطراتی تلخ همچون کربلا دارد            پُر از داغ‌ست در سینه، چه از کوچه، چه بازارش

به روی نیزه می‌بردند رأسِ پور حیدر را            بـمـیـرم آفــتـابِ داغ هـم می‌داد آزارش

خودش فرمود هرکس گریه بر جد غریبم کرد            نمی‌بینند او را در صف محشر گرفتارش

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : حسین عرشی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

به سمت عـشق کـشـاندی نگاه آئین را            ببر به سمت حـقـیـقت، قـبـیـلۀ دین را

تو صبح صـادقی و صادقانه می‌گویم            ز سمت چـشم تو دیدم طلـوع آئـین را


تو پیر میکدۀ مکتب و هزاران مست،            بنـوشـد از لب لعـلـت کـلام شیرین را

برای وصف تو ذهنم قلم گرفت به دست            ز شش جهت بکشد رشتۀ مضامین را

بـه بـاغ پُـر ثـمـرِ واژه واژۀ کـلـمـات            کـشانده خاطر تو شاعر غـزل چین را

پیِ اجابت تو دست پُر ز خواهش من            گره بـزن به نگـاهـی دعـا و آمـین را

میان بغض و غـریـبی، بقـیع بی زائـر            به دوش شهر نشانده سکوت سنگین را

بنا کـند دل من روی قـبـر خـاکـی تـو            ضریح و گنبد و گلدسته‌های زرّین را

شکست بغض من و بین اشک غم چیدم            برای مرثیـه‌ات واژه‌هـای غمگـین را

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

فــقـیــر بــذل نــگــاه تـو یــا ولـی الله            اسـیـر زلـف ســیــاه تــو یــا ولـی الله

بـه انـتــظــار پــنــاه تـو یــا ولــی الله            نـشـسـتـه بـر سـر راه تـو یـا ولی الله


تویی کریم کریمان و ذوالکـرم هستی

تو سـرپـنـاه من و خـانـواده‌ام هـسـتی

حـدیث فـضل تو اذکـار هرشب شیعه            همیـشـه نـام قـشـنـگ تو بر لب شیعه

تـویی رئـیـس بـلاعـزل مذهـب شیعه            الا امـیـر و عـلـمـدار مـکـتب شیـعـه!

به لطف کرسی درس تو جعفری شده‌ام

من از دعای شما بوده حـیدری شده‌ام

تو عشق هر دل بی تاب عاشقی مولا            اصول دیـنـی و قـرآن نـاطـقـی مـولا

و مــاورای تــمــام حــقـایــقـی مــولا            تویی که پـیـر و مـراد نـوابـغـی مولا

دو دست خالی من هم دخیل احسان‌ت

سرم فـدای تو و "جـابـر بن حـیان"ت

خوشابه حال دلی که فقط اسیر تو شد            اسیر و سائل و مسکین و مستجیر تو شد

خوشا به حال کسی که "ابوبصیر" تو شد            میان آن همه، شاگردِ سربه زیر تو شد

هر آن که سوی تو آمد اداره‌اش کردی

کسی که زائرتان شد "زُراره" اش کردی

شـشـم سـتـارۀ دنـبــالــه‌دار زهـرایـی            شـشـم مـربـی فـقـه و اصول دنـیـایـی

دلـیـل خـلق زمـین بلکه آسـمـان‌هـایی            تو که مـقـرّب محـبـوب حـق تعـالایی

فقط نه جانِ جهان و جهانِ جان هستی

هـماره مـرجع تـقـلـید شیـعـیان هستی

بـیا و پـای دلـم را به خـانـه‌ات وا کن            "حضور می‌طلبم سینه را مصفا کن"

ز شوق، دیـدۀ من را شـبـیه دریـا کن            تـنـور خـانـۀ خود را سپـس مهـیا کن

حلال مهـر شما قـطـره قـطـرۀ خـونم

خـلیل نار تو هستم، ز نسل "هارونم"

همیشه عطر حضورت در این حوالی هست            و با روایت تو عشق و شور و حالی هست

سحر، حسینیه، جایت همیشه خالی هست            به یاد روضۀ تو در دلم مـلالی هست

برای زائـر خـود سـایـبـان نداری که

کنار تربت خود روضه‌خوان نداری که

شبی که خانه‌ات آقا پُر از خطر شده بود            شبی که قلب حزینت پُر از شرر شده بود

شبی که مادر مظلومه نوحه‌گر شده بود            شبی که دشمنت از بام حمله‌ور شده بود

تو رو به قـبله و گـرم خـدا خدا بودی

مـیـان نـافـلـه‌ات غـرق ربــنــا بـودی

به زیر سایۀ شعله اگر که مویت سوخت            به یاد گونۀ سرخی دوباره رویت سوخت

به جبر، فرصتِ کوتاهِ گفتگویت سوخت            شبـیه تـشـنه‌لبِ کربلا گـلویت سوخت

سر بـرهـنه، بـدون عـصا کجا رفتی؟

به دسـت بـسـته ولیِّ خدا کجا رفـتی؟

چه کـرده با دلت آقـا جـفای پی‌در پی            شـکـنجـه و تـبـعـات بـلای پـی‌در پی

تـمـسخـر هـمه و نـاسـزای پـی‌در پی            هجوم درد و غم و غصه‌های پی‌در پی

ز خـون کـنـج لـبت یـاد باغ لالـه کـنم

دوباره یاد زمین خوردن سه ساله کنم

سه ساله گـفـتـم و نـام رقـیـه‌جـان آمد            سه ساله گفتم و لکنت بر این زبان آمد

همین‌که حضرت زهرا به روضه‌مان آمد            صدای نالۀ جانسوز روضه‌خوان آمد:

فـراق شـاپـرکـی را ســراغ دارم کـه

دو گوش دخـترکی را سراغ دارم که

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر و انطباق با روایت معتبر تغییر داده شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ البته این موضوع بدان معنا نیست که ربیع و فرزندش در حق امام جفا نکرده اند، بلکه بطور قطع بخاطر منافع دنیایی خویش تن به دستور منصور داده و در حق امام ظلم نموه اند؛  وارد شدن به خانه حضرت و بردن امام علیه السلام بدون عبا وا عمامه توهین و جسارتی بزرگ به امام و عملی نابخشودنی است لیکن اعمال گفته شده در بالا را که معمولا در بعضی اشعار می آید انجام نداده اند؛  جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

میان کوچه رسیدی به زحمت افتادی            "کشید بند طناب و به سرعت افتادی"

کـنار مرکـب دشـمن به شدت افـتادی            عزیز حضرت زهرا به صورت افتادی

ببین که آخر عمری چه بر سرت آمد

صـدای نـالـۀ جـانـسـوز مـادرت آمـد

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

آتش فتنه چه داغی سرِ داغت می‌ریخت!            سر زده از در و دیوار به باغت می‌ریخت

خانه‌ات بی‌خبر از اشک زلالت می‌سوخت            چه بگویم! دلِ همسایه به حالت می‌سوخت


پشت مرکب، چه غریبانه کشاندند تو را            پــا بـرهـنـه سـرِ بـازار دوانـدنـد تـو را

پشت مـرکـب، رمـقِ انـدکِ پـایت افـتاد            سـرشـنـاس هـمـۀ شهـر! عـبـایت افـتـاد

ارثی از مرثیه‌اش بُردی و گـفتی: مادر            وسط کوچه زمین خوردی و گفتی: مادر

هیچ کس بغض تو را، مونس و غم‌خوار نشد            کـربـلا، کـارِ خـدا بـود که تکـرار نـشد

حُرمت مویِ سپید تو شکسته‌ست، قبول            تو یداللهی و دستان تو بسـته‌ست، قبول

باز هم شکر! به عمامۀ تو دست نخورد            حرف غارت نشد و جامۀ تو دست نخورد

زخـمی نـیـزۀ هر بی‌سـر و پـایی نشدی            بی‌کـفـن مــانـدۀ گــودال بـلایـی نـشـدی

باز هم شکر! به خلخال، نگین باقی ماند            اهل بیت حَـرمت پـرده‌نـشـین باقی ماند

با دلی سوخـته از غـصـه لبـالـب نشدند            دخـتــرانـت مـلأِعــام مـعــذّب نــشـدنـد

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

بر دور کـمـر شـال بهم ریخته دارد            انـدام کـهـنـسـال بـهـم ریـخـتـه دارد

آتش نکشانید بر این خانه که این مرد            از فـاطـمـیـه حـال بـهـم ریخته دارد


مانند عـلی رد طناب‌ست به دسـتـش            در بـنـد، پـر و بـال بهم ریخته دارد

آرام برو؛ پشت سرت از نفـس افتاد            آقـا قـد چـون دالِ بـهـم ریـخـته دارد

حالا سر پیری به روی خاک نشسته            پـیـراهـنِ پـامـالِ بـهـم ریـخـتـه دارد

مثل همـۀ عـمـر فقـط گریه و زاری            بر روضۀ گـودالِ بهم ریـخـتـه دارد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همینجا کلیک کنید.

خون از کف پایش به زمین ریخت و فریاد            از آن همه خـلخـال بهم ریخـته دارد